زنی جوان به نام شی مدیون در سال ۱۹۷۶ به خانه جسی فریر یکی از فعالان محله آمد تا زندگی خود و خانواده کوچکش را سر و سامان دهد. او در کالج با پسر جسی هم کلاس بود، و به تشویق جسی در انتخابات هیئت مدیره مدارس بوستون شرکت کرد و اولین سیاهپوستی بود که در انتخابات برنده شد. او دو سال بعد به خانه بزرگتری رفت، و به خاطر این استقلال در تماس مستقیم با مشکلاتی قرار گرفت که دادلی و ساکنینش از آن رنج میبردند. موفقیت اجتماعی، تحصیلات، و تاثیر فعالیتهای جسی فریر، از شی یک فعال اجتماعی خود ساخته و خوش جوش پدید آورد، که صدای نابودی دادلی را به گوش مسولین شهر بوستون رساند. او کمپینی به نام " بر سرمان زباله نریزید" به راه انداخت و با درگیر کردن ذهن و کمک خواستن از اهالی جوان و بسیار فقیر این محله، و با این تفکر که باید به مردم امکان اسکان داد تا زندگیشان را بسازند، حرکتی را آغاز کرد که امروز یکی از نمونههای بی نظیر تحول محله و شهر به دست و نیروی مردم است.
خانه، خیابان، محله، و شهر متعلّق به مردم هستند. رشته کار آنجا از دست مردم خارج میشود که به انتظار توجه و رسیدگی مینشینند. مقایسه سرزمینی از جهان اول با کشورهایی که گامهایی بلند دارند تا به پیشرفت و توسعه برسند معمولا انتقاد و اعتراض بسیاری را بر میانگیزد. اما نگاه دوباره و از نزدیک به مسائل نشان میدهد که مکانیزم و روند تخریب و بازسازی محله یکی است، و در بسترهای متفاوت میشود به یک مسیر مشابه رفت.
شی مدیون نهادی را بنیان گذاشت که پیشگامان محله دادلی نام دارد. آنچه این روزها با نام توسعه شهر و محله در دانشگاهها تدریس میشود، تجربهای است که شی در خیابانهای بوستون، و با زدن در خانه مردم به دست آورد. هدف شی این بود که ثابت کند پذیرفتن وضع موجود به صورت واقعیت در واقع حذف صورت مساله است.آنچه این نهاد برای مردم انجام میدهد، درگیر کردنشان در انتخاب سرنوشت و رسیدن به این نتیجه است که یک سازمان کاری انجام نمیدهد. پیشگامان محله دادلی، یا هر نهاد دیگری فقط موثر هستند به خاطر اینکه وجود دارند، و بازتاب فعالیت و حرکت مردم و نیازهایشان شده اند. معنی ساده تر داستان دادلی این است که کسی به فکر ما نیست، اگر خودمان به فکر نباشیم.
...
امروز و هر روز زندگی باید کرد. خیابانهای ما نیز روزی خیابانهای امید خواهند شد.
*خیابانهای امید، سقوط و صعود یک محله شهری، نوشته پتر مدوف و هالی اسکلار
رودی برومند: پیشگامان محله دادلی
خیابانهای محله دادلی در قلب شهر بوستون، سالهایی طولانی شبیه شهرکی زلزله زده بودند. زمین لرزهای که دادلی را از قیافه انداخته بود، نه طبیعی بود، و نه ناگهان رخ داده بود. این غفلت از اوایل سالهای ۵۰ شروع شده بود تا جایی که در اواسط دهه ۸۰، تقریبا یک سوم خانههای دادلی خالی از سکنه و شبیه مخروبه بودند. قطعهٔهای زمین خالی که با ماه و فصل پر و خالی از گلهای خود رو و علفهای هرز میشدند، مغازههای خالی، بیکاری اهالی محله، تبعیض قائل شدن بانکها برای دادن وام به مردم متعلّق به قشر کم در آمد و اقلیت ها، همگی از عواملی بودند که در ایجاد و تسریع این خرابی نقش داشتند. از همه مهمتر قطع رابطه شهروندان و شهرداری و هر نهادی بود که میتوانست چاره ساز باشد. آخرین ضربه که محله را به نابودی نزدیک کرد، تبدیل شدنش به زباله دانی غیر قانونی بوستون بود. همه چیز از مصالح ساختمانی، زباله شیمیایی، و ماشینهای قراضه در قطعهٔهای زمین سابقا خالی دیده میشد. "خیابانهای امید"، نام کتابی است که داستان زوال و تولد مجدد دادلی را به همت حرکت مردمی این محله باز گو میکند.