لينک Link

ليلا (ملبورن): این جمعیت شتابان به کجا می رود؟


راستش چند وقت پیش یه قضیه‌ای خیلی توی فکربردم بعد به این فکر کردم که توی زندگی آدم یه وقت‌هایی پیدا می‌شه که آدم‌ها رو به خودشون میاره و به قول معروف تکونشون میده، انگار که از خواب غفلت بیدارشون کرده باشند توی زندگی من شاید این اولین باری بود که این اتفاق افتاد با خواندن مطالب ”قهرمانان بزکِشی “ آقای نیستاتی و“از یادداشت‌های شهر شلوغ ”خانم دولتشاهی" فکر کردم خیلی هم بی ربط نیست این قضیه‌ای که می خواهم در میون بذارم باهاتون.

راستش این قضیه مترو و عجله کردن آدم‌ها برای خودش داستانی است، آدم‌هایی که در حال دویدن هستند حالا یا با جا یا بیجا باشه این علت دویدن، درست مثل یه صحنه از پیش آماده شده است آدمهای مسخ شده به دور از هر گونه توجهی به اطرافشون یا سرشون رو بردن توی کتابها شون یا آی پاد توی گوششون هست، توی ایران عزیزمون هم که یه مشت قیافه خسته وافسرده جلوی چشم آدم رژه می‌روند، آدم‌هایی که لبخند زدن رو از یاد بردند واگر تو لبخندی بهشون هدیه بدی، مات و بی احساس جوری بهت نگاه می‌کنند که پشیمون می‌شی و فکر می‌کنی اشتباه کردی.

سر سکو که ایستادی ومنتظر واگن‌ها، بی‌صبری مردم و صدای یکنواخت اون آقای خوش صدا که منو یاد نوارکاست‌های کلاس زبان انگلیسی شکوه میندازه یه وقتهای آزار دهنده می‌شه وشروع می‌کنی باهاش تکرار کردن تا شاید حرفاش شتاب بگیره و زود تر جمله‌اش رو تموم کنه و وقتی هم به مقصد می‌رسی می‌خواهی از جمعیت کنده شی و زودتر برسی.


توی یکی از همین دویدن‌ها بود که با وجود اینکه من معمولا آدم با ملاحظه‌ای هستم چیزی منو به خودش آورد و اون برخورد با یه فرد معلول ذهنی همین‌ها که اینجا بهشون از این چرخ‌های موبایل میدن توی یک زمان کمتر از چند ثانیه فکر کردم من می‌تونم رد شم و نخواستم وایستم، که دیدم اون آدم با بزرگواری با دست به من اشاره می‌کنه که اول شما
خیلی ناراحت شدم ازخودم خجالت کشیدم به سه دلیل، یکی اینکه از همین دویدن‌های بعضأ بیخودی و دوم اینکه اگر من به وضعیت اون فرد دچار بودم این رو حق خودم می‌دونستم که بقیه منو درک کنند و به خاطر معلولیتم این حق تقدم با من هست. دلیل سوم داشتن قلب بزرگ لیاقت می‌خواهد و هر کسی این موهبت رو دارا نیست.

ین درسی بود که من از روح بزرگ اون آدم گرفتم وتصمیم گرفتم حتی اگه به خاطر دیر رسیدنم بخواهم هزینه سنگینی بدم هرگز عجله نکنم و خودم رو توی جمعیت شتابان گم نکنم. این مصداق زندگی ما ها هم هست، می‌دویم می‌خواهیم به هدفامون برسیم بدون اینکه فکر کنیم مهم طی کردن هست و زندگی مسابقه‌ای برای رسیدن نیست. دیگه اینکه خوب بودن سخت نیست و جه بسا با خوب بودن آدم‌ها متوجه اشتباهشون می‌شوند و شاید از خواب غفلت بیدارشون کنه و باعث تغییرشون بشه.


|



<< Home