اما همیشه موفق نمیشم. یه بار بچهها داشتند با هم به فارسی حرف میزدند که من وارد شدم، یه کلمۀ قرمهسبزی شنیده بودم، گفتم داشتید دستور قرمه سبزی میدادید؟ وانگ، شاگرد چینی گفت نه دستور گربهسبزی! خوب من نمیدونستم شوخیه، جدیه، بخندم، چه کار کنم. وایسادم ببینم بقیه چه کار میکنند که دیدم قضیه جدیه. گوشت گربه رو با یه جور سبزی میپزند. لطفا خودتونو کنترل کنید!
یک بار هم داشتم میگفتم اگه برید بازارتجریش همه چی میتونید پیدا کنید، شیپرن، شاگرد تایوانی گفت: نه من دم گاو میخواستم پیدا نکردم. مهمان داشتم از تایوان میخواستم یه غذای مخصوص درست کنم، اما دم گاو تو تجریش نیست باید برید بازار بهجتآباد. من میخواستم بگم هووولی شت! که یادم افتاد اینجا کلاس فارسیه و نگفتم. ولی همگی با هم با چشمهای چهارتا شده لبخند زدیم.
یه روز بهشون گفتم یه انشا بنویسند درباره غذا و گیاهخواری و گوشتخواری. اوسامو، شاگرد ژاپنی که گویا دلش خیلی پر بود از این بحث، انشای جالبی نوشت و توضیح داد که هرجایی یه عادت غذایی دارند و اگه غذای ما برای شما عجیبه، برای مردم آسیای شرقی هم خیلی عجیبه که شماها گوسفند میخورید. چطور دلتون میآد؟ انشای اوسامو رو اینجا گذاشتم ببینید:
راستی میدونستید مردم استرالیا یه خوراک اعیونی با دم کانگورو درست میکنند؟ اه اه نمیدونم چطور دلشون میآد کانگوروی بیچاره رو بکشند!
سارا از هلند: نوش جان
سر کلاس هر وقت بحث غذا و خوراکی میشه، همیشه یکی هست که بپره وسط و با نیش باز بگه: “چینیها گربه میخورند، ایی” یا مثلاً “کرهای ها ملخ میخورند اووی” یا فلانیها سوسک میخورند، ژاپنیها نهنگ میخورند واه واه، اروپاییها خوک میخورند اوه اوه. بعد هم زل میزنند به چینی، هندی، کرهای بدبخت سر کلاس که یالا توضیح بده. انگار که مطمئن هستند الان براشون دستور طبخ میده یا حتماً خودش خورده اون غذاها رو. خیلی وضعیت بدیه. من همیشه سعی میکنم بحث رو معتدل کنم، جوری که انگار چیز مهمی نیست و خوب ما هم میخوریم مگه چیه. بعد هم کله پاچه رو مثال میزنم که خیلی بوگند میده و فقط ایرانیها و ترکها از پسش برمیآن. خلاصه کلی خودزنی میکنم که شاگرد بیچارهای که به خاطر نوع غذای کشورش در مظان اتهام قرار گرفته نجات پیدا کنه.